اخبار ویژه
پیامبر در عالم رؤیا مژده بهشت را به ابوذر داده بود

شهید مدافع حرم؛ شهید ابوذر غواصی از شهدای شاخص قشر بسیج کارگران و کارخانجات استان فارس

کد خبر : 16500
یکشنبه 29 فروردین 1400 - 12:21

شهید ابوذر غواصی:برادران بیدار باشید که امروز جنگ میان اسلام ناب محمدی و اسلام کاذب است.

.مسافر باران... او کوچه به کوچه شاعر باران است... تسبیح به دست ، زائر باران است.... پوتین و کلاه و شال آماده کنید.... امشب پدرم مسافر باران است.... شعر از خانم سمیه تورجی سروده شده در شب شعر شهدای کارگری استان فارس... در ایام نوروز که اکثر مردم مشغول جشن و شادی بودند ؛شهید غواصی لباس رزم و شهادت بر تن کرده بود و با خوارج زمان داعش لعنت الله علیهم مبارزه می کرد.ایشان در روز سیزدهم فروردین عیدی واقعی را که همان مزد جهادش بود دریافت نمود و به فیض شهادت نائل آمد.ایشان افتخاری است برای تمامی مسلمانان دنیا جامعه خصوصاً جامعه کارگری که چنین گوهرهایی را در خود پرورش داده است. شهید ابوذر غواصی فرزند کاووس متولد 1360 از روستای شهید پرور صحرا رود هستند. ایشان دوران ابتدایی و راهنمایی را در صحرا رود و دبیرستان را در شهرستان فسا گذراندند.در همان اوایل دبستان بود که پدرش را از دست داد و ابوذر در کودکی به عنوان پسر ارشد خانواده بار مسئولیت خانواده اش را بر دوش کشید.ایشان در تمام عمر با برکتشان از سرچشمه زلال قرآن نوشیدند و با نماز اول وقت بسیار محشور بودند. شغل شریف این شهید بزرگوار بتون ریزی ساختمان بود و همیشه دغدغه کسب حلال داشت.همیشه مقید بود که نمازهایش را با عبا و در مسجد جامع صحرارود اقامه بفرمایند. از ایشان سه فرزند پسر 6 و 4 و 2 ساله به یادگار مانده است.ایشان دارای دوبرادر و یک خواهر هستند و چنان مادرشان را تکریم می کردند که همسایگان برای فرزندانشان ایشان را مثال میزدند. شروع زندگی مشترکشان را با زیارت خانه خدا شروع کردند و در زیارتی که اربعین سال 94 از کربلای مطهر داشتند از حضرت ابا عبدالله الحسین شهادت خود را خواسته بودند و در بامداد 13 فروردین 1395 شهد زیبای شهادت را نوشیدند و چهارمین شهید مدافع حرم و اولین شهید بسیجی فسا در دفاع از حرم لقب گرفتند. مرﺍﺳﻢ ﻭﺩﺍﻉ مردم ﺑﺎ ﭘﯿﮑﺮ ﻣﻄﻬﺮ ﺷﻬﯿﺪ ابوذر غواصی چهارمین شهید مدافع حرم فسا « چهارشنبه شب»، 18 فروردین95 ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻐﺮﺏ ﻭ ﻋﺸﺎﺀ ﺩﺭ ﻣﺼﻠﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ گردید.ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﻭ ﺗﺪﻓﯿﻦ ﭘﯿﮑﺮ ﻣﻄﻬﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﻏﻮﺍﺻﯽ ﺳﺎﻋﺖ ۹ ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ۱۹فروردین ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﻬﺪﺍ ﻓﺴﺎ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﺭﻭﺩ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ شد. شهید مدافع حرم ابوذر غواصی جوانی برخاسته از شهرستان فسا بود که متواضعانه و عاشقانه زیست و در اولین فرصت، قفس جسم را شکست و به عالم ملکوت شتافت. او در سال 60 در روستای صحرارود شهرستان فسا در استان فارس به دنیا آمد و در سال 68 طعم تلخ یتیمی را چشید و پدر خود را در یک سانحه از دست داد. ابوذر تحصیلات خود را تا دوران راهنمایی با حمایت پدربزرگ ادامه داد اما برای کمک به معیشت خانواده ترک تحصیل کرد و به حرفه نجاری پرداخت. اوج زندگی‌اش در دوران جوانی شکل گرفت که دچار تحول شد و در زندگیِ دوباره خود به دین‌گرایی سمت و سوق پیدا کرد، او به طور جدی به آموزش قرآن و زبان عربی پرداخت و سعی کرد آموزه‌های دینی را در زندگی خود عملی کند. از مشخصات بارز او نماز اول وقت، حضور مستمر در نماز جماعت و قرائت روزانه قرآن بوده و شاید اهمیت به نماز اول وقت بود که او را مقید به انجام دیگر فرایض دینی و واجبات کرد. شهید غواصی در سال 1387 ازدواج کرد و ماحصل این زندگی سه فرزند به نام‌های علی، طه و محمدباقر است که قصد دارند ادامه‌دهنده راه پدر خود باشند. او رزمنده‌ای دل‌آگاه و با قلبی بزرگ بود که با بصیرت راهی میدان دفاع از حرم شد ابوذر غواصی» از بسجیان «گردان فجر» از شهرستان «فسا» بود که ؛ داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در «سوریه» ملحق شد. وی سرانجام در 13 فروردین 1395طی نبرد با «مزدوران تکفیری سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» در منطقه ی عملیاتی «حلب» خلعت شهادت پوشید. مادرش در مصاحبه‌ای گفته بود: «ابوذر برای سوریه رفتن خیلی مشتاق بود، 7 ماه پیش از شهادتش به سفر کربلا رفت و آنجا در خواب می‌بیند که از دست پیامبر اکرم‌(ص) در باغ بسیار زیبایی شربت می‌نوشد و همین خواب انگیزه او برای رفتن را بیشتر می‌کند.» مادر شهید به مردم‌داری ابوذر اشاره می‌کند و می‌گوید: او همیشه در سلام کردن، به‌ویژه سلام کردن به کودکان پیش‌قدم و اخلاق خوب و مهربانی‌اش زبانزد خاص و عام بود. او با اشاره به اینکه که فرزندش گوش به فرمان رهبر بود و تمام سخنرانی‌های این سید بزرگوار را با دقت پیگیری می‌کرد، عنوان می‌کند: ابوذر سرباز ولایت بود و می‌گفت که انسان باید کاری کند که در پیشگاه خداوند و ائمه اطهار روسفید باشد، باید در راه تعالی قدم بردارد و چه راهی بهتر از دفاع از حرم حضرت زینب (س) به تعالی نزدیک‌تر است؟ این مادر داغ‌دیده که سال‌ها به تنهایی پنج فرزندش را از آب و گل بیرون کشیده و ابوذر را آبروی خود در پیشگاه خدا می‌داند، ادامه می‌‌دهد: سال‌ها عضو بسیج بود و در برنامه‌های رزمی و فرهنگی پایگاه فعالیت چشمگیری داشت و تعداد زیادی از جوانان را در این مسیر راهنمایی و تشویق می‌کرد، نسبت به خودسازی و اخلاق فردی واقعاً خود را ساخته بود به‌طوری که دستوراتِ مسیر تکامل بندگی و سیر و سلوک عارفانه‌اش را از طریق استاد اخلاق آیت‌الله حیدری فسایی مدرس حوزه علمیه قم می‌گرفت. مادر شهید غواصی که مانند مادران فداکار در سال‌های دفاع مقدس، خودش پسرش را هنگام اعزام به میدان نبرد صبورانه بدرقه کرده است، می‌گوید: ابوذر برای سوریه رفتن خیلی مشتاق بود، 7 ماه پیش از شهادتش به سفر کربلا رفت و آنجا در خواب می‌بیند که از دست پیامبر اکرم (ص) در باغ بسیار زیبایی شربت می‌نوشد و همین خواب انگیزه او برای رفتن را بیشتر می‌کند. این بانوی صبور با بیان اینکه شهید غواصی هر روز اخبار مردم سوریه را دنبال می‌کرد، عنوان می‌کند: بعد از مدت‌ها تلاش بالاخره 24 بهمن سال 94 توانست به آرزوی خود برسد و به سوریه برود؛ خوابش در آنجا تعبیر شد و شربت شهادت را نوشید. اگر چه از دست دادن فرزند داغ بزرگی است اما خدا را شاکرم که بهترین راه برای رسیدن به معبودش یعنی شهادت را انتخاب کرد و به خود که مادر چنین فرزندی هستم، افتخار می‌کنم. سلمان غواصی؛ برادر شهید، صحبت‌های مادرش را ادامه می‌دهد: مادرم خودش ابوذر را بدرقه کرد و به او گفت من تو را به حضرت زینب (س) می‌سپارم. برادر شهید که گویی تکیه‌گاه خود را از دست داده، بیان می‌کند: روز جمعه 13 فروردین 95 با خانواده تماس گرفت و زمانی که دلتنگی آنها را مشاهده کرد، گفت اگر خدا خواست و بازگشتم یک روز را با هم به طبیعت می‌رویم. به گفته همرزمانش او صبح جمعه غسل روز جمعه می‌کند و در طول روز مشغول عبادت و ذکر گفتن بوده است که در ساعت 3 عصر گروه تکفیری داعش به آنها حمله می‌کند. او می‌گوید: آنها در برابر دشمن مقاومت می‌کنند و تعداد زیادی از تکفیری‌ها را به هلاکت می‌رسانند تا فرمانده دستور برگشت و عقب‌نشینی می‌دهد، ابوذر با اینکه تیر خورده بوده اما به گفته دوستانش با تمام قوا می‌جنگد. در مسیر برگشت مورد اصابت ترکش از ناحیه کتف و دست قرار می‌گیرد و بر اثر خونریزی زیاد به شهادت می‌رسد، بعد از یک ساعت از روی لباس و چفیه مورد شناسایی قرار گرفته و پیکر مطهرش به ایران منتقل می‌شود. سلمان که حضور پرشور مردم فسا و صحرارود در تشییع برادرش را در ذهن مرور می‌کند، ادامه می‌دهد: مراسم تشییع و خاک‌سپاری ابوذر باشکوه و کم‌نظیر برگزار شد و مردم قدردان فداکاری او بودند. برادر شهید غواصی با بیان اینکه شهید به طور مرتب در جلسات تفسیر قرآن شرکت می‌کرد، عنوان می‌کند: از مجالس گناه دوری می‌کرد، در مراسم شادی که آثار لهو و لعب بود شرکت نمی‌کرد و جلسه‌ای را که در آن غیبت بود ترک می‌کرد، به معنای واقعی قرآن را در زندگیش عملی کرده بود. او با بیان اینکه شهید غواصی نماز شبش ترک نمی‌شد، می‌گوید: یک بار برای اینکه بتواند نماز شب را در مسجد بخواند انگشتر خود را با کلید مسجد با خادم معاوضه کرده بود تا بتواند پیش از سحرگاه به مسجد برود. سلمان به علاقه برادرش به مرحوم آیت‌الله بهجت (ره) اشاره می‌کند و می‌افزاید: ابوذر مقلد آیت‌الله بهجت (ره) بود و در زمان رحلت ایشان برای شرکت در مراسم از فسا به تهران رفت و توصیه‌های این عالم ربانی را در زندگی خود به کار می‌برد. شهید مدافع حرم ابوذر غواصی در بخشی از وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: «برادران بیدار باشید که امروز جنگ میان اسلام ناب محمدی و اسلام کاذب است. امروز دنیای اسلام و شما عزیزان بدانید که دین خدا حد و مرزی ندارد هرکجا که باشد. برای خدا که کاری ندارد دین خود را حفظ کند؛ این امتحانات الهی است. از مردم ایران و تمام مسلمانان جهان خواستاریم به حول و قوه الهی رهبر فرزانه انقلاب حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی را یاری فرمایند تا تیر حق و عدالت را بر قلب زورگویان جهان نشاند و زمینه ظهور حضرت بقیهًْ‌الله را فراهم آورند.» بخشی از وصیت نامه شهید ابوذر غواصی بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم بادران بیدار باشید که امروز جنگ میان اسلام ناب محمدی واسلام کاذب است. برای خدا که کاری ندارد دین خود را حفظ کند؛ این امتحانات الهی است. از مردم ایران وتمام مسلمانان جهان خواستاریم به حول وقوه الهی رهبر فرزانه انقلاب حضرت امام خامنه ای مدظله العالی را یاری فرمایند تا تیر حق و عدالت را برقلب زورگویان جهان نشاند و زمینه ظهور حضرت بقیه الله را فراهم آورند مناجات با معبود از اینکه به زیارتش می روم شاد و مسرورم اما ازاینکه دستم از اطاعتش خالیست بسیار غمگینم. عزیزان همنشین قرآن باشید دست به دامان اهلبیت و مساجد را از حضور باتوجه تان پر کنید ودر تمام شعون زندگی توجهتان به خدا باشد من الله توفیق ( خدا خدا خدا ) ابوذر غواصی ۱۳۹۴/۱۱/۲۴ متن کامل مصاحبه با برادر شهید : ابوذر غواصی آرماتوربند ماهری بود. شغل آزاد داشت و دستش به دهانش می‌رسید. هیچ کس هم اجبارش نکرده بود برای دفاع از حریم اهل بیت، رزمنده جبهه مقاومت اسلامی شود. اما یک حسی در وجود ابوذر، مثل خیلی از شهدای مدافع حرم، او را به سرزمینی دور‌دست کشاند که نامش در تاریخ تشیع معنا و مفهوم خاصی دارد. «شام» کربلای ابوذر بود که خاکش بی‌صبرانه قدوم امثال او را طلب می‌کرد. ابوذر غواصی به سوریه رفت تا تاریخ غمبار شام بار دیگر تکرار نشود... داستان زندگی شهید غواصی را از برادرش سلمان جویا شدیم. گویا قرار بود این دو با هم اعزام شوند که ابوذر زرنگی می‌کند و زودتر دست به کار می‌شود. او در حالی به مشهد خان‌طومان می‌رود که سه فرزند خردسال از خودش به یادگار گذاشته بود. گفت‌وگوی ما با سلمان غواصی برادر شهید را پیش رو دارید. ریشه حرکت شهید ابوذر غواصی به سوی جنگی که کیلومترها از خاک کشورمان فاصله دارد، از کجا نشأت می‌گیرد؟ پدر ما مرحوم کاووس غواصی در دوران جنگ چند بار به صورت بسیجی در جبهه حضور یافته بود. 25 درصد جانبازی داشت و زمانی هم که به جبهه می‌رفت، سه فرزند پسر قد و نیم قد داشت. درست مثل ابوذر که وقتی مدافع حرم شد، سه پسر خردسال داشت. زندگی این پدر و پسر شباهت‌های زیادی با هم دارد. به نظر من ریشه تصمیمی که ابوذر را به جبهه مقاومت اسلامی کشاند، به همان پایه‌های اعتقادی متصل است که پدرمان را رزمنده دفاع مقدس کرد. فوت پدرتان به دلیل عوارض مجروحیت بود؟ اگر می‌شود خانواده‌تان را بیشتر معرفی کنید. پدرمان سال 68 فوت کردند. سه روز بعد از ارتحال حضرت امام. اما به دلیل عوارض جانبازی نبود. ایشان مقنی بودند و درون چاه دچار برق‌گرفتگی شدند. ما اصالتاً اهل روستای صحرارود شهرستان فسا هستیم. الان هم در همین روستا زندگی می‌کنیم. در خانواده ما ابوذر بزرگ‌ترین فرزند بود. متولد 11 آذرماه 1360. بعدی من هستم که متولد سال 61 هستم و بعدی احسان که سال 63 به دنیا آمده است. در زمان جنگ پدرمان با وجود سه فرزندش به جبهه می‌رفت. بعد از جنگ و در سال 67 تنها خواهرمان به دنیا آمد. ما خانواده‌ای مذهبی داریم. مادرمان زن زحمتکشی است که بعد از فوت پدر، تنهایی ما را بزرگ کرد. البته عمویم و برخی از اقوام هم کمک حال خانواده ما بودند. موقعی که پدر به رحمت خدا رفت، ما همگی کوچک بودیم. اما از همان زمان کم‌کم سعی کردیم کار کنیم و به اندازه خودمان کسب درآمد کنیم. گاهی من و ابوذر در سنین هشت، نه سالگی چغندر قندهایی که مردم روی زمین‌های‌شان کشت می‌کردند را تمیز می‌کردیم تا به کارخانه فرستاده شوند. از قبالش مبلغ کمی دریافت می‌کردیم. یا کارهای دیگری انجام می‌دادیم. رفته رفته هم که به مشاغل تخصصی ورود کردیم. مثل ابوذر که از اول دبیرستان ترک تحصیل کرد و به بازار کار ورود یافت. او استاد آرماتوربندی بود و از همین راه امرار معاش می‌کرد. پس شغل برادرتان نظامی نبود و با این وجود برای دفاع از حرم اهل بیت راهی سوریه شد. بله، ابوذر شغل آزاد داشت. کاملاً داوطلبانه و به صورت بسیجی هم عازم شد. من و ایشان از چندین سال پیش در روستای‌مان عضو بسیج بودیم. تا اینکه حدود سه سال قبل ابوذربسیجی گردان فجر فسا شد. از طریق همین گردان هم اقدام به اعزام کرد. البته اعزامش به سختی صورت گرفت. بسیجی بود و با وجود سه فرزند کوچک سخت می‌توانست مجوز اعزام بگیرد. با این وجود ناامید نشد و خیلی پیگیری کرد. حتی یک بار که برای کارهای جهادی به عراق اعزام شدیم و میانه راه کربلا به نجف در موکب علی بن موسی الرضا(ع) فعالیت جهادی می‌کردیم، او به این امید آمده بود که بتواند خودش را به مدافعان حرم برساند. در همان کربلا هم خواب دیده بود پیامبراعظم(ص) باغی بهشتی را به او نشان می‌دهد و شرابی بهشتی به ایشان می‌خوراند. رسول گرامی اسلام در عالم رؤیا به ابوذر بشارت داده بود که این باغ متعلق به تو است. بعد از بازگشت از عراق، ابوذر خودش را در میان اعزامی‌ها جا داد. می‌توانم بگویم به او الهام شده بود بالاخره عازم می‌شود و عاقبت هم 24 بهمن ماه 1394 به سوریه رفت و 13 فروردین ماه 95 در خان طومان به شهادت رسید. در صحبت‌های‌تان گفتید شهید غواصی سه فرزند خردسال داشت. این بچه‌ها چند ساله هستند؟ هر سه فرزندش پسر هستند. اولی علی که شش ساله دارد. دومی طاها که پنج ساله است و سومی محمدباقر که دو سال دارد. آخرین فرزندش موقع رفتن پدرش کمتر از یک سال و نیم داشت. خود شما هم فرزند دارید؟ حتی گفتن اینکه آدم سه بچه را بگذارد و برود، کار راحتی نیست. به نظر شما ابوذر چطور توانست از همه تعلقات دل بکند؟ بله، من هم سه دختر دارم. خوب درک می‌کنم وقتی ابوذر می‌رفت، با وجود سه فرزند قد و نیم قدش چه کشید. واقعاً هم کار راحتی نیست که بهترین داشته‌های دنیا، یعنی فرزندانت را بگذاری و بروی. اما امثال ابوذر خوب می‌دانند این تعلقات و داشته‌های دنیایی را با چه چیزی عوض می‌کنند و به خاطر چه هدفی می‌گذارند و می‌روند. ابوذر 10 سال تمام زیر نظر استاد اخلاقش آیت‌الله حیدری فسائی که در حوزه علمیه قم تدریس می‌کنند، به خود‌سازی پرداخته بود. آیت‌الله حیدری بعد از شهادت ابوذر به ما گفتند هر وقت شهید تماس می‌گرفت تا برنامه‌های خودسازی‌اش را دریافت کند یا گزارشی از عملکردش ارائه دهد، می‌دیدم او 500 قدم از توصیه‌هایی که داشتم جلوتر رفته است. نتیجه این خودسازی‌ها، بال و پری شدند که ابوذر را لایق مدافع حرمی اهل بیت کردند وگرنه من و ایشان قصد داشتیم با هم اعزام بشویم. اما ابوذر لایق‌تر بود و توانست زودتر برود. به عنوان برادرش در خصوص تصمیمی که برای اعزام گرفته بود، با هم گفت‌وگو یا مشورتی کردید؟ ما فکر و عقیده‌مان یکی بود. عرض کردم که قصد داشتیم با هم اعزام شویم اما ابوذر زیرآبی رفت و به خودم که آمدم دیدم برای آموزشی به شیراز اعزام شده است. زنگ زدم و گلایه کردم که بی‌معرفت قرار بود با هم اقدام کنیم. او هم استدلال‌هایی آورد که نشد و چنین و چنان. خلاصه وقتی به خانه برگشت، مفصل با هم حرف زدیم. لابه‌لای گفت‌وگوی‌مان گفتم مدافع حرم اهل بیت شدن لیاقت می‌خواهد. برگشت به من گفت: کاکاو! مدافع حرم اصطلاحی است که ما خودمان باب کرده‌ایم وگرنه حریم و حرم اهل بیت چه نیازی به من و امثال من دارد. خدا خودش از حریم آل‌الله دفاع می‌کند. اما این وسط اهل بیت به گردن ما منت گذاشته‌اند که به واسطه و بهانه دفاع از حرم، خودمان را بسنجیم و بسازیم. همان زمان که ابوذر این حرف‌ها را می‌زد یک جورهایی احساس کردم که او فکرهایش را کرده و کاملاً تصمیمش را در این خصوص گرفته است. حتم کردم که با نیت خالصانه‌ای قدم در این راه می‌گذارد. اشاره کردید که شهید غواصی تحت نظر یک استاد اخلاق خودسازی می‌کرد، این تلاش‌ها نتیجه‌ای هم در روحیات و اخلاقش داشت؟ صد در صد داشت. ابوذر در مجلسی که احساس می‌کرد احتمال گناه وجود دارد شرکت نمی‌کرد. مثلاً به خانه‌ای که در آن ماهواره بود نمی‌رفت. یا غالباً به عروسی‌ها نمی‌رفت و فامیل هم فهمیده بودند که نباید به او کارت دعوت به عروسی بدهند! یا در مجلسی که غیبت می‌شد، به فراخور شرایط طرف صحبت‌کننده، سعی می‌کرد موضوع بحث را عوض کند یا رک و راست درخواست می‌کرد غیبت را کنار بگذارند. خانه برادرم کنار مسجد جامع صحرارود است. خادم مسجد می‌گفت «ابوذر خیلی وقت‌ها نیمه شب‌ها برای راز و نیاز و نمازش به مسجد می‌رفت و برای اینکه من از این رفت و آمدها ناراحت و معذب نشوم، درخواست کرده بود کلیدی یدکی به او بدهم. به شرطی پذیرفتم که هدیه‌ای به من بدهد. او هم انگشترش را به من داد.» این خادم مسجد هنوز انگشتر برادرم را به عنوان یادگاری از یک شهید در دست دارد. یک صفت مشترک شهدا بخشندگی است. شهید غواصی هم در کار خیر دست داشت؟ من و ابوذر غالباً نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا را در مسجد جامع صحرا‌رود می‌خواندیم. یکی دو بار بعد از نماز مغرب همراه او رفتم و دیدم به خانواده‌های مستمند کمک مالی می‌کند. البته خیلی از کارهای خیرش را به ما نمی‌گفت. همین مواردی که خودم دیدم را برای‌تان تعریف کردم. غالباً شهدا شیفته شهدای قبل از خود هستند، برادرتان هم چنین اخلاقی داشت؟ دوستان برادرم تعریف می‌کنند که گاهی همراه ابوذر به گلزار شهدای گمنام روستای‌مان می‌رفتند و در آنجا برادرم برای آنها خطبه همام مولا علی(ع) را تفسیر می‌کرد. البته من از این موضوع خبر نداشتم و بعد از شهادتش برایم تعریف کردند. این را هم بگویم که به نوعی برادرم دنبال‌روی شهید عبدالله قربانی اولین شهید صحرارود بود. تنها یک ماه قبل از اعزامش پیکر شهید باقری را به صحرارود آوردند و دفن کردند. دوستانش تعریف می‌کنند وقتی همه از قطعه شهدا می‌روند، ابوذر می‌ماند و با اشاره به قبر خالی پایین دست شهید، با وسیله‌ای روی خاک‌ها می‌نویسد که هر وقت من شهید شدم، پیکرم را همین جا دفن کنید. اتفاقاً وقتی که شهید شد، پیکرش را درست همان جا دفن کردیم. از نحوه شهادتش اطلاع دارید؟ فرمانده‌اش تعریف می‌کرد عصر روز 13 فروردین 1395، دشمن حمله می‌کند. مدافعین حرم هم برای اینکه حمله دشمن را پس بزنند، تصمیم می‌گیرند از جناحین به آنها تک بزنند. فرمانده از ابوذر می‌خواهد در سنگر بماند و خودشان می‌روند. اما بعد ابوذر خودش را به ایشان می‌رساند. فرمانده‌اش می‌گفت من اسلحه کلاش ابوذر را گرفتم و با آن یکی از تروریست‌ها که به شدت به‌سمت‌مان تیراندازی می‌کرد را زدم. تیربار خودم را هم به ابوذر داده بودم که او هم بلند شد و دو نفر از تکفیری‌ها را زد. اما در همین حین دیدم دستش مجروح شده و آرنجش به شدت خونریزی دارد. از او خواستم به مقر برگردد. رفت و در حین راه گویا خمپاره‌ای کنارش منفجر شده بود که پیکرش را پیدا کردیم. بعدها وقتی پیکر برادرم به شهرمان آمد و او را دیدم، ترکش‌های زیادی در کتف و پاهایش به چشم می‌خورد. برخی می‌گویند مدافعین حرم به خاطر مادیات می‌روند، پاسخ شما به این حرف‌ها چیست؟ پاسخ آنها را باید از زبان خود شهید غواصی بدهم. یکی از دوستانش می‌گفت قبل از اعزام ابوذر، با هم بودیم و شهید فرزند کوچکش محمدباقر را در آغوش داشت. مشغول صحبت بودیم که با حسرت عجیبی گفت: «یکی از آشناها به من گفت چقدر پول می‌گیری که می‌خواهی به سوریه بروی؟ من هم در جوابش گفتم اگر همه دنیا را بدهند، حاضر نیستم با یک تار موی محمد باقر عوض کنم.» امثال ابوذر مثل هر پدری عاشق فرزندان‌شان بودند اما هنرشان این بود که هرگز نگذاشتند چنین تعلقاتی آنها را از حرکت در مسیر والای‌شان دور کند. روحمان با یادش شاد هدیه به روح بلندپروازش صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ارسال توسط : خبرنگار فارس
بازدید
دیدگاه