اخبار ویژه

سردار سلیمانی همچون رستم یک اسطوره ملی تمام عیار و همزمان یک انقلابی و ولایتمدار تمام عیار بود

کد خبر : 17619
یکشنبه 12 دی 1400 - 12:59

سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» 30 فروردین 96 پس از خواندن «وقتی مهتاب گم شد» با راوی کتاب این گونه درد و دل کرد: ...

سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» 30 فروردین 96 پس از خواندن «وقتی مهتاب گم شد» با راوی کتاب این گونه درد و دل کرد: بسمه‌تعالی عزیز برادرم علی عزیز همه شهداء و حقایق آن دوران را در چهره‌ی تو دیدم. یک بار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زده‌ای که صدها نفر از آن‌ها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آن‌ها را تشییع می‌کنم و رویم نمی‌شود در تشییع آن‌ها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمی‌روم و نمی‌میرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز له‌له می‌زنم و به درد «چه کنم» دچار شده‌ام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخم‌هایم پاشاندی. تنهای تنهایم. عکست را بر روی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیده‌ام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند». برادر جامانده‌ات قاسم سلیمانی و چند روز بعد، پس از نگارش این دل نوشته هم افزود: «بعدالتحریر: این نوشته در مقابل آن دستخط مخلص عارف حکیم، ولی و رهبرم و عشقم ارزشی ندارد.» قاسم سلیمانی هر چند روزگار فرصت نداد تا سردار سلیمانی، «دوست ندیده» خود را ملاقات کند، اما چند ماه پس از شهادت «علی»، وقتی برای سخنرانی در یادواره شهدای عملیات رمضان به همدان سفر کرده بود به دیدار خانواده‌اش رفت و آن‌ها را دلداری داد. و حالا امروز «حاج قاسم» در روزهایی تداعی‌گر غربت «کربلای4» و حماسه «کربلای 5» نه تنها دیگر از تشییع رفقای قدیمی غمگین نیست که تنهایی عمیقش هم پایان یافته و دوستان شهیدش او را در آغوش‌ گرفته‌اند. سرداری که برای مولا و مقتدایش به مثابه یک لشکر بود.
ارسال توسط : خبرنگار فارس
بازدید
دیدگاه